نوروز 94
سلام دوستای خوب ما.ما اومدیم هم عید رو به شما تبریک بگیم هم یک مقدار یادگاری بنویسیم.نوروز 94 تا روز سوم ما دید و بازدید رفتیمو بععد از اون به شمال رفتیم و تا روز هفتم اونجا بودیم و بعد به اتفاق مامان ناهید به خونمون اومدیم.خاطره جالبی که تو ذهنم دارم اینکه برای نازنین خانم ما مامانی جونش یک جفت کفش سفیدعیدی خریده بود و روز اول عید که ما می خواستیم خونه مامانی بریم نازنین خانم کفش هاش رو پوشید و وقتی موقع بیرون اومدن از خونه شد به شدت گریه می کرد و می گفت من رو بغل بکنید گه من پاهام رو رو زمین نگذارم جون اگر این کار رو بکنم کفشم کثیف می شود .خلاصه ما خیلی تلاش کردیم تا قانع شد و پاش رو رو ی زمین گذاشت و بالاخره ما به خونه مامانی رفتیم.یک خاطره دیگر اینکه ما چون دادشش متولد 14 فروردین هست براش تولد گرفتیم و نازنین خانم از اول صبح می گفت که تولد من هستش و هر کدام از مهمان ها که می آمد و کادوش رو می داد نازنین فکر می کرد تولدش هست و حتی ما موقع باز کردن کادوها الکی می گفتیم تولد نازنین جونه و کادو ما اون هست و حتی کیک رو هم برید و شمع رو هم فوت گرفت.این ها خطرات جالب نوروز 94 دختر بی نظیر من بود.